نامه‌ی سی‌ام

ساخت وبلاگ

مهر، آبان و حالا که آخر آذراست. ننوشتم برایت. آری پسرم. به گذشته که بر میگردم دیدم چقدر از سختی‌ها برایت گفتم و برای خودم این را در نظر گرفتم که تا اوضاع بهتر نشده برایت هیچ ننویسم.

اوضاع اما هنوز بهتر نیست و در شرایطی به سر میبریم که عمیق ترین دوره یأس اجتماعی را داریم امتحان می کنیم. امتحان پس میدهیم. شرایط عجیب و غریبی است که هرگز در دهه های قبلی عمرم تجربه شان نکرده ام.

گاهی با خودم فکر میکنم شاید شبیه بعد از کودتای 28 مرداد باشد... اما من آن روزها را که ندیم. من تیر 78 را دیدم، من خرداد 88 را دیدم، حالا هم که 98 است... من اینها را به یاد دارم. ترسم تقریباً بیش از همیشه است. نمیدانم تو در آینده چه خواهی شد اگرچه در حرفهایم اینطرف و آنطرف میگویم نسل بعد، نسل امید منند اما واقعیتش این است که گاهی، که این گاهی ها دارد زیاد هم میشود، خیلی به آینده امیدی ندارم. جامعه را در انحطاط عجیبی میبینم.

امیدوارم تو دغدغه من را نداشته باشی...

عزیزکم... عزیز خوبم

بسیار دوستت دارم.

نمیخواستم وقفه ای بیفتد در این نامه ها اما شرایط عجیب است.

پسرم، در بُهتم...

 

نامه‌ی سوم...
ما را در سایت نامه‌ی سوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fathering بازدید : 94 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 10:38